دوباره یه بار فایده نداره...
عزیز دلم امیرعلی خوبم این روزها حسابی با حرفات خندمون میاری و چشمامون گرد میشه از تند و پشت سر هم حرف زدنت...
اولین برف امسال کرج 21 آذر بارید و تو با بابا امیررضا دوتایی رفتید برف بازی.گوله کردن برف رو یاد گرفتی و حسابی کیف کردی.من هم کلاس بودم و وقتی برگشتم همش برام از برف و برف بازی میگفتی.
وقتی از کاری خوشت بیاد مخصوصا چرخوندنت یا کشتی گرفتن یا شعری که دوست داشته باشی یا هر کار دیگه ای میگی:"دوباره یه بار فایده نداره"
همچنان با بابا توپ بازی میکنی در حد تیم ملی.یه بار بابا رفت از توی حموم برات شوت کات دار بزنه توی سالن که بعدش تو هم رفتی در حمومو باز کردی و خواستی مثل بابا شوت بزنی.اولش تعجب کردم که چرا داری میری توی حموم بعدش خیلی از کارت خندمون گرفت.
هفته قبل داشتم حموم و دستشویی رو میشستم.یهو ازم خواستی وایتکسو بهت بدم.گفتم نه عزیزم نباید به این دست بزنی و من دستکش دستمه.بعد رفتی سراغ کشوی لباسات و دستکشوتو آوردی و دستت کردی و تو اومدی گفتی منم دستکش دستمه حالا بده.
مامان بزرگ شهلا داشت باهات صحبت میکرد بهش گفتی مامان شهلا بیا اینجا.گفت کی بیام پیشت؟تو هم گفتی:"بهت اس ام اس میزنم که بیای پیشم."