22 ماهگی
٢٢ ماهگیت مبارک گل پسرم.
٢٢ ماه خیلی سریع گذشت و زود داری بزرگ و مرد میشی واسه خودت.دوست ندارم این روزا برام زود بگذره.چشم روی هم بذارم شدی یه جوون ٢٢ ساله.اونوقت مثل حالا نمیتونم بغلت کنم یا بوت کنم.نمیتونم برات لالایی بخونم و نوازشت کنم.خدایا این لحظات رو برام نگهدار تا روز به روز با دیدن پسرم جون دوباره بگیرم.امیدوارم ٢٠ سال دیگه اینا رو میخونیم با هم هم تو کیف کنی و هم من لذت ببرم و خستگیم در بره.
این ماه خیلی فکرم مشغول بود و زیاد حوصله نمیکردم برات پست بذارم عزیزم.کوتاهی منو ببخش.خیلییی دوست دارم.گاهی وقتا عصبانیم می کنی و مجبور میشم سرت داد بزنم.این روزا تحملم کم شده.
هفته گذشته یکی از اقوام(نوه عموی بابابزرگ)به رحمت خدا رفتن که همه رو خیلی متاثر کرد.روحشون شاد باشه ان شاالله.
این هفته اول بابا امیررضا بعدشم تو و آخر سر هم من سرما خوردیم با هم.تو اولش تب داشتی و چند روزی اصلا لب به غذا نمیزدی.فقط آب میخوردی و شیر.حالا خدا رو شکر بهتر شدی فقط سرفه هات هنوز ادمه داره.
دامنه لغاتت زیاد شده.تقریبا همه چیو بر وزنش میگی.چند تایی که یادمه:بخایی (بخاری)- آب دوووو (آب جوش)- توپ بازی- آب پقاقا (آب پرتقال)دایی ممد(دایی محمد)- آقه(خاله)-بیدار(بیدار شو)-بده-نگین-پو آ (شبکه پویا)-ای بابا- ددا دووو(تصادف)-جمله هم داری کم کم میگی.بیا توپ بازی-بیا اینجا و...گاهی وقتا دو تا ماشین یا دو تا موتوراتو به هم میزنی و میگی ددا دووو.
به رنگهایی که میشناختی رنگ سبز(دب)-قرمز(قب) - زرد(ز..)-صورتی(دوردی) هم اضافه شد و الان ٧ تا رنگو میشناسی و میتونی بگی.از بین شعرهایی که برات میخونم آخرشونو میگی.اینقدر لذت میبرم از حرف زدنت که میخوام همش با هم تکرارشون کنیم.شعر یه توپ دارم قلقلیه رو کلمات آخرشو میگی:
ققدی(قلقلی)-آبی-هوا-اودا(کجا)-عیدی-توب ققدی(توپ قلقلی).
حالا شعر یشهتپلویم تپلو رو اینطوری میگی آخرشونو:
تبدو(تپلو)-ای او(هلو)-کوکا(کوتاه)-دیاه(سیاه)-گو(خوب)-باغه(خونه)-دوباده(دونه دونه)-قاقا بو(دسته گل).هر شعری هم تموم میشه میگی: دوباره.
این هم چند تا عکس از ٢٢ ماهگیت:
دوستت دارم و به داشتنت می بالم فرشته کوچولوی من.