امیرعلی نوراله زاده امیرعلی نوراله زاده، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

امیرعلی پسر بهاری

بازم با مامان و خاله مرضیه رفتیم پارک!

خیلی دد رو دوست داری.تا میگیم بریم دد بدو بدو میکنی و پشت سر هم میگی دد... قربون صورت ماهت پسرم. همممممممممممه دنیامی!     عاشق سرسره ای.خودت نرده ها رو میگیری میری بالا و هی سر میخوری دوباره میری بالا.از تاب که اصلا خوشت نمیاد.دو ساعت توی صف وایمیستادیم تا نوبتمون شه بعدشم تا سوار میشدی میخواستی بیاریمت پایین. در آخر مامان بزرگ هم به ما پیوست و برامون کلی خوراکی و سوپ برای تو آورد. اینجا هم داشتی میگفتی اوووووف داغههه....   ...
21 تير 1391

15 ماهگی

عزیز دلم دیروز که 15 ماهگیت به سلامتی تموم شد بردمت برای قد و وزن.خدا رو شکر وزنت خوب بود و نسبت به دو ماه پیش خوب وزن گرفته بودی. قد: 84 سانتیمتر وزن: 10.400 کیلوگرم راستی مدتیه که نتونستم وبتو آپ کنم.یه مدت که اینترنت نداشتیم.بعد از اون هم دوربینمون خراب شد.البته به لطف شما اونقدر که کوبوندیش زمین لنزش خراب شده و روشن نمیشه.یه دلیل دیگه اینکه عکس زیادی از این مدت ازت ندارم بذارم و اونایی هم که هست بدلیل اینکه برنامه ادیت عکس نداریم نمیشه حجم عکسارو کوچیک کنم.حالا معلوم نیست کی این دوربین درست بشه.ولی تا اونجا که بتونم و حوصله داشته باشم میام و برات مینویسم. راستی موهاتو کوتاه کردیم بعدا اگه شد عکسشو میذارم.قیافت مردونه شده وبامزه. ...
7 تير 1391

14 ماهگی

سلام به همه دوستای خوب و مهربون که همیشه با احوال پرسی ها و اظهار لطف فراوانشون ما رو خوشحال و دلگرم میکنن. امیرعلی گلم 14 ماهه شد.آقا شدی حسابی.دوست داریم خیلی زیااااااااد. یه مدتی به دلیل سفر به گنبک و همینطور مراسم خواستگاری و بله برون و پاگشا و ...دایی محمد (دایی اول امیرعلی) سرمون خیلی شلوغ بود       و من هم برای اینکه وبلاگتو بروز کنم تنبلی میکردم و بنحوی همش کار پیش میومد تا اینکه امروز اومدم تا از خاطرات این مدت البته بیشتر به روایت تصویر بگم.        ...
6 خرداد 1391

گردش آخر هفته

جمعه 15 اردیبهشت به اتفاق عمه ماندانا و شوهر عمه (آقا رضا) و طاها و زهرا برای نهار رفتیم طرفای برغان توی یکی از باغ های خانوادگیش.جاش عالی بود و رودخونه هم داشت که صداش به روح آدم جان دوباره میبخشید.همه زحمتا با عمه جون بود.دستشون درد نکنه.خیلی خوش گذشت بهمون.حال و هوامون عوض شد و به تو هم خیلی خوش گذشت. رو شونه های بابا حسابی کیف میکنی. موقع برگشت بین راه وایسادیم و کمی توپ بازی کردی.   کمی هم اونجا خوابیدی. ...
19 ارديبهشت 1391

13 ماهگی

13 ماهه شدی  عزیزم.   امروز دقیقا 13 ماهه که قدم رو چشم من گذاشتی و افتخار دادی مامان پسر دوست داشتنی مثل تو باشم.از خدای مهربون میخوام همیشه نگهدارت باشه و همیشه سالم و شاد باشی...ان شاالله. کلی شیطون شدی و بازیگوشی میکنی. از جمله کارهایی که دوست داری و یا بلدی انجام بدی: دوست داری خودت قاشق دستت بگیری و غذا بذاری دهن خودت .(البته با اندکی بازی بازی و کثیف کاری) و دوست داری خودت با لیوان آب بخوری. گوشی موبایل رو میذاری در گوشت و راه میری و حرف میزنی و میگی: "الووووو" بخوبی و با تسلط کامل راه میری و میدوی. هرجا دستمال کاغذی میبینی دستمالا رو درمیاریو ریز ریز میکنی. از صبح که ...
8 ارديبهشت 1391