امیرعلی نوراله زاده امیرعلی نوراله زاده، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

امیرعلی پسر بهاری

کربلایی امیرعلی

1390/6/29 16:58
نویسنده : مامان فاطمه
752 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امیرعلی عزیزم.

میخوام برات از سفر کربلا و زیارت امام حسین (ع) بگم.وقتی مامان تو رو ٤ ماه باردار بودم یعنی آبان ماه ٨٩ ترم ٣ دانشگاه بودم و دانشگاه برای کربلا ثبت نام میکرد.چند تا از دوستام اسم نوشتن و دوست داشتم من هم ثبت نام کنم.آرزو داشتم توی جوونی برم زیارت امام حسین (ع).اومدم و با بابات مشورت کردم و گفتم اگه ان شاالله اسمم دربیاد میتونیم با هم بریم؟از اونجایی که بابایی هم یه بار سال ٨٦ مشرف شده بود ولی بخاطر جو کربلا فقط تا نجف رفته بود مشتاقانه و بدون هیچ مخالفتی نسبت به شرایط من قبول کرد و من هم در کمال نا باوری و خوشحالی از اینکه میتونستم ثبت نام کنم سریع رفتم توی سایت و ثبت نام کردمو قرار شد نتایج هفته اول آذر اعلام بشه.

سالروز ولادت امام هادی (ع) بود که از طرف دفتر کاروان با من تماس گرفتن و گفتن که اسممون برای کربلا دراومده و باید سریع مدارکم رو ببرم تا کسی جایگزین نشه.واااای امیرعلی جونم باورم نمیشد که واقعا اسمم دراومده باشه.

                                   

 

 

خلاصه بگم که عزیزم از برکت وجود تو بود که اسممون دراومد.اونقدر خوشحال بودم که نمیدونستم باید چکار کنم...بعد از اینکه مدارک لازم رو تحویل دادم فقط یک هفته تا روز اعزام وقت داشتیم.

بالاخره به لطف خدا با اینکه همه نگران من و تو بودن راهی سرزمین کربلا اون هم بصورت زمینی شدیم.باید بگم که خیلی سفر با صفایی بود اون هم با وجود تو و بابا جون.هر جا که برای زیارت میرفتیم دستم رو بروی ماهت میکشیدم که تو هم زیارت کرده باشی گلم.

یه روز که داشتن ما رو برای زیارت به حرم میبردن خبر دادن که توی بغداد بمب گذاری شده و چند نفر از زائرین ایرانی از کاروانهای دیگه زخمی شدن.این خبر که به گوش مامان بزرگها و بابابزرگهات رسیده بود کلی همه رو نگران کرد که با تماسی که باهاشون برقرار کردیم براشون توضیح دادیم که اوضاع از چه قراره و رفع نگرانی کردیم. 

دوستت دارم عزیزم...

تو توی دلم بودی و با بابایی همش توی بین الحرمین بودیم و حرم حضرت ابوالفضل و حرم امام حسین(ع).یادش بخیر ... شبها تا صبح با بابا امیررضا میرفتیم حرم برای دعا و زیارت.شب آخر که کلا توی حرم بودیم و دلمون نمیومد برگردیم.وارد بین الحرمین که میشدیم گاهی رومون رو به سمت گنبد حرم حضرت ابولفضل(ع) و گاهی به سمت گنبد حرم سیدالشهدا میکردیم.حال و هوای غریبی داشت...

 

در کل سفر شیرینی بود . ان شاالله قسمت همه آرزومندان بشه و قسمت بشه ما هم یه بار دیگه با امیرعلی بریم. 

          

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

maman amirali
29 شهریور 90 17:08
سلام عزیزم .مرسی به ما سر می زنید ماشااله به این نی نی نازت امیدوارم همیشه موفق باشه من متولد اردیبهشت 60 هستم .مادر جون .
مامان امیر علی
29 شهریور 90 17:10
سلام عزیزم .مرسی به ما سر می زنید ماشااله به این نی نی نازت امیدوارم همیشه موفق باشه من متولد اردیبهشت 60 هستم .مادر جون .
مامان علي
30 شهریور 90 3:28
<
زيارت قبول گل پسر . ايشاءا.. حاجي اميرعلي هم بشي .


br>
ممنون خاله ندا.:-*


مامان مسافر كوچولو
3 مهر 90 14:52
خوش به حالت عزيزم.منم قرار بود كه با خانواده شوشو بريم زيارت خانه خدا كه به خاطر حامله بودنم نرفتم. حالا هم منتظرم بعد زايمان قسمتم بشه با نيني و شوشو جان بريم.

ان شاالله که میرید,هرچی که قسمت باشه.ولی به من که خیلی خوش گذشت با امیرعلی و باباش.