تآتر مرداد93
روز چهارشنبه 29 شهریور برای تماشای تآتر "ماندولین و اشکهای جادویی" با عمه مریم قرار گذاشتیم که با هم بریم.اون روز عمه لادن و طرلان هم خبر دادن که اونها هم میان.این قرار رو از دو ماه قبل گذاشته بودیم چون عمه مریم طراح صحنه این نمایش بود و چون توی یه ساختمون همسایه هستیم من و تو از نزدیک کارها و وسایلی که عمه برای نمایش درست میکرد رو میدیدیم و منتظر بودیم که وقتش برسه و با هم برای تماشاش بریم.ساعت یک ربع به شش به تالار هنر رسیدیم و نیم ساعت بعد نمایش شروع شد.نمایش با شعر و آهنگ شروع شد که خوشت اومد.وسطای نمایش که اشکهای دخترک دورش جمع میشه و درخواست کمک میکنه یهو گفتی بریم بیرون و دیگه نخواستی بریم بقیه شو ببینی.خلاصه قصه این بود:
ماندولین دختری گوشه گیر بود که تنها همبازیش عروسکشه. یه روز عروسک ماندولین خراب میشه.ماندولین اونقدر اشک میریزه تا از اشکهاش رودی جاری میشه و اونو با خودش به دنیایی فانتزی و خیال انگیز میبره که اونجا با موجوداتی عجیب و غریب مواجه میشه و...
خودم خیلی بیشتر دوست داشتم تا آخرش ببینم اما با وجود آهنگهای شادی که داشت بازم نخواستی دیگه.با توجه به اینکه خیلی حساس هستی تحمل دیدن اشک رو نداشتی و شایدم برای سن تو باورش زود بود عزیزم.چند تا عکس برای یادگاری میذارم برات.
دوست دارم عزیزم.