خونه جدید و اتفاقات تازه
سلام پسر عزیزم.قربونت برم که تقریبا یک ماه و خورده ای میشه که نتونستم چیزی برات بنویسم.حالا اومدم که جبران کنم.
اولا که دوربینمون کلا روشن نمیشه و لنزش خرابه و دوما بالاخره بعد از تقریبا 7 ماه اومدیم خونه خودمون.هوررررراااااااااااااا و هنوز نت نداریم.اینجا هم تو خوشحالی هم ما.البته اوایل به خونه جدید عادت نداشتی و تا وارد خونه میشدیم میومدی بغلم و میگفتی بریم خونه خودمون.ولی بعد از چهار پنج روز عادت کردی به خونه و اتاق جدید.
از دندونای جدیدت بگم که اوایل تیر در اومد.دندون 17 و 18 که دندونای آسیای بزرگ از فک پایینته.اواسط تیر هم رفتیم آرایشگاه مردونه و موهاتو کوتاه کردیم.
1 مرداد تولد مامان بود که اسباب کشیمون هم توی همون روز بود.در ضمن همسایه عمه مریم هم شدیم و گه گداری حوصلمون سر میره میریم پیش عمه جون.
خبر خیلی خیلی مهم و موفقیت آمیزمونو یادم رفت بگم که دیگه کاملا برای دستشویی رفتن اعلام میکنی.هم شماره 1 و هم شماره 2 که بعد از تمرینهای زیاد و به کمک و خواست خودت موفق شدی.گاهی وقتها هم بدون اینکه به من بگی خودت میری دستشویی.سی دی المو 2 و برچسبهایی که بعنوان جایزه برات گرفتم خیلی بهت کمک کرد.
سی دی بی بی کن رید رو هم جدیدا برات گرفتم که تقریبا روزی 1 بار میبینی و دوست داری.
جدیدا متوجه شدم که به هلو حساسیت داری و صورتت و پشت پلکت و زیر چشمت و پشت گوشت کهیر میزنه و خارش میگیره.
23 مرداد پنجمین سالگرد ازدواج من و بابا امیررضا بود که اون روز کیکهای فنجونی کوچیک توی قابلمه و روی گاز درست کردم البته با کمک همدیگه درست کردیم و خیلیییی خوشمزه شده بود.همینطور برای اولین بار کرپ درست کردم که اونم خوشمزه شده بود و دوست داشتیش.
دوچرختو گذاشتم پایین توی انباری و شبها نیم ساعت با هم میریم دوچرخه سواری و گاهی هم پارک ته کوچمون میریم که سرسره های بلند و طولانی و پیچ پیچی داره و خیلی کیف میکنی باهاشون.
یه مدتیه که برای هر چیزی گریه میکنی که میدونم همه بچه های همسن تو همینطوریند و میگذره این دوران.فقط نباید حساسیتتو به این مسایل بیشتر کنم که باعث لج کردنت نشه و این رفتار برات نمونه.یه چیز دیگه که دوست داری اینه که از سر و کول ما دوست داری بری بالا و یا بدوی و خودتو بندازی روی مبل.قربونت برم که کیف میکنی با این بازیها.راستی تخیلاتت هم خوبه و در طول روز برای خودت خیلی چیزها رو شبیه سازی میکنی و باهاشون حرف میزنی و خودتو توی اون شرایط یا اون شخصیت قرار میدی.
راستیییییییییی آخر این هفته قراره دوباره با دوستات و ماماناشون دور هم جمع بشیم و خوش بگذره بهمون.
حالا که بی دوربین هستیم چکار کنیم؟ببینم عکس میتونم ازت بگیرم با یه گوشی دیگه که اینجا برات بذارم.بلههههههههههههههههه همین الان با گوشی دایی حسین گرفتم و گذاشتم.