قدمی برای استقلال
دو شب پیش یعنی شنبه 15 تیر که تو دو سال و سه ماه و ده روزت بود برای اولین بار با پیشنهاد من خواستی توی تختت بخوابی.اولش فکر کردم نمیتونی بخوابی و به کنار من خوابیدن روی تختمون عادت کردی.اما بعدش شروع کردی به بازی با عروسکای توی تختت و بعد ازم خواستی برات کتاب و داستان بخونم.هی اینور و اونور میرفتی و بازی میکردی.بهت گفتم خوابم میاد پسرم.شما بخواب که منم برم سر جام بخوابم.هی میگفتی تو برو بخواب.منم میگفتم من پیشت هستم تا تو بخوابی.دیگه بازی رو گذاشتی کنار و کم کم چشمات داشت بسته میشد.من روی صندلی کنار تختت نشسته بودم و خودمو زده بودم به خواب که دیدم خوابت برده.عزییییییییزم قربونت برم که آروم و مثل مردها خوابیدی.دیشب و امروز هم توی تختت مثل شب اول خوابیدی و صبح ها که بیدار میشی منو صدا میزنی و میام پیشت.یک قدم دیگه برای مستقل شدنت برداشتی پسرم و این یه حس خوبیه برای من.مستقل باش و به آرزوهات برس پسر خوبم.من هم کمکت میکنم تا به خواسته هات برسی.
احساس میکنم نسبت به هفته های قبل رفتارت بهتر شده.منظورم لجبازی و داد زدن و... که مقتضی سنته و با کنترلش از طرف ما بهتر و کمتر میشه.اونهم بخاطر تغییر من هست که نسبت به بعضی کارات که خوب نیست نه اخم کنم نه تغییر در صورتم ایجاد بشه و نه لبخندی.که خدا رو شکر جواب میده این روشم.خیلیییییییییییییی دوست دارم پسر شیرینم.
حرف زدنتو بگم که دیگه مثل بلبل حرف میزنی.عین بزرگترا.گاهی وقتا یه کلمه هایی میگی تعجب میکنم از کجا شنیدی.
در حال تماشای برنامه کودک.
در حال نگاه کردن و توضیح دادن تصاویر کتاب برای من.
و خواب آرام و مستقل و مردانه کودک من.