بهار سبز 92
سلام پسر بهار.عیدت مبارک.
بار دیگر سالی نو با آرزوهای قشنگ با دستهای رو به آسمان هنگام تحویل سال و نگاههای نو شروع شد و همه رو غرق شادی و سرور کرد.سال جدید رو به همه دوستانمون تبریک میگم و آرزو میکنم سال خوبی داشته باشن و همگی سلامت باشن.از اظهار لطف همه دوستان نسبت به سال جدید و تولد امیرعلی ممنون.
خاطرات اسفند گذشته:
تقریبا از اواسط اسفند گذشته نت ما قطع شد و من هم مشغول خونه تکونی و جمع و جور کردن خونه بودم و فرصتی نداشتم بیام نت و مطلب بنویسم.توی خونه تکونی که گذشت امیرعلی خیلی بهم کمک کرد.از دستمال کشیدن دیوارها همراه من تا شستن و پاک کردن ظرفها و بقیه کارها.لذت بردم از همکاریت از حضورت و از داشتنت.
لغتنامه جدیدو بذارم که خیلی بهتر از قبل کلمات رو میگی.سوره حمد و توحید رو با هم میخونیم تو گوش میدی و کلمه آخر هر آیه رو میگی.
دو تا رنگ قهوه ای و بنفش رو یاد گرفتی.به بنفش میگی:"بزف" و به قهوه ای میگی:"گهوه دی".
یه سری از کلماتی که میگی:
اوداف:افتاد- زیگادو:خیارشور- ققم:گندم- دوفن:تفنگ- آبیاد:آسیاب- دباح:تمساح- دغ:جغد- حللو:حلزون- زگل:شکر- نقد:نهنگ- قوبازه:قورباغه- لابوق:لاک پشت- زواد:شلوار- کبات:کتاب- هواببا:هواپیما- ناننی:نارنجی- زوزد:ذرت- زوازه:زرافه- زله:ژله- دودی:طوطی- دبو:تموم شد- زکلاد:شکلات- زیر:شیر- زف:ظزف- ویل:فیل- گده:قطره-
کلمات "بز-قو-غاز-هویج و کاکائو" رو هم درست تلفظ میکنی.
از شیر خوردنت بگم که رسما و کاملا از 23 اسفند دیگه شیر نمیخوری.سه روز قبلش فقط وعده های شب تا صبح رو شیر میخوردی اما از روز چهارم شیر شب رو هم دیگه نخوردی.سخت بود هم برای من و هم برای تو.کلافه شدنهات بهانه گرفتن هات خستگی من.سه چهار روز اول سخت گذشت و بالاخره به این شرایط و به این مرحله از بزرگ شدنت عادت کردی و پذیرفتیش.خیلی بهتر و بیشتر از قبل غذا میخوری.خواب عصر و شبت هم خوبه.عصرها بین 2 تا دو ساعت و نیم میخوابی و شبها هم ساعت 11 خوابی.خودت دراز میکشی.بعضی وقتا توی شیشه شیرت شیر یا آبمیوه یا آب میریزم میخوری و آروم آروم خوابت میبره.گاهی هم با قصه و لالایی خوابت میبره.شبها تا صبح میخوابی و ساعت نه و نیم بیدار میشی.
29 اسفند برای اولین بار با هم به آرایشگاه مردونه رفتیم و موهاتو کوتاه کردیم.اولش نمیخواستی تنهایی روی صندلی بشینی و یه کم ناراحتی کردی اما کم کم آروم گرفتی و آقای آرایشگر بازی بازی موهاتو کوتاه کرد.آروم نشستی و اونم کارشو میکرد.همش میگفت نه به اون اولش نه به حالا که مثل مردها آروم نشستی.
یکم فروردین 92:
امسال جشن تولدت رو 5 روز زودتر یعنی پنجشنبه اول فروردین گرفتیم.خیلی خوش گذشت و تو هم خوشحالی میکردی از بادکنکا و فشفشه ها.ریسه و تزئینات تولدت رو خودم با مقوا درست کردم.عکس تکی نشد ازت بگیرم.عکس با کیفیتی هم خودم ندارم تا عکسها به دستم برسه زمان میبره چون با دوربین خودمون نتونستم زیاد عکس بندازم.سر فرصت چند تا از عکسهای تولد رو میذارم.
پسر عزیزم تولدت مبارک.2 ساله شدی فرشته زمینی من.