عید 93
پسر گلم امسال لحظه تحویل سال قرار شد بریم تهران خونه مامان بزرگ و بابابزرگ.اما چون کمی دیر راه افتادیم 10 دقیقه بعد از سال تحویل رسیدیم.لحظه تحویل سال که برام پر از ذوق و بغض و پر از دعاهای نابه برای همه از خدا طلب سلامتی کردم و خواهان سالی پر برکت و پر از شادی شدم.
تا 10 فروردین خونه اقوامی که بودن رفتیم و سر زدیم و 11 فروردین به همراه بابا و دایی حسین با اتوبوس رفتیم به سمت گنبک.ساعت 4 بود که حرکت کردیم.
پسرم عاشق گنبک هستی و تا برسیم به اونجا مدام میگفتی پس چرا نمیرسیم گنبک.دیگه کل اتوبوس فهمیدن ما کجا میخواستیم بریم.کمی آخرای راه خسته شده بودی و منتظر بودی زودتر برسیم و پیاده بشیم.مسیر تا رودبار باز و خوب بود اما از منجیل ترافیک شد و 1 ساعت توی ترافیک بودیم.ساعت نزدیک 8.30 شب بود که رسیدیم رستم آباد و آقا جون با ماشین منتظرمون بود.در کمال تعجب همین که رسیدیم به جاده توتکابن شاهد برف و کولاک و مه شدید شدیم که بسیار غافلگیرمون کرد.خیلی خوشحال بودی وقتی رسیدی و کلی مامان بزرگ و آقاجون رو بوسیدی.
روز 13 فروردین هم جون زمین گلی بود نشد ظهر بریم بیرون و بعد از کبابی که توی خونه خوردیم بعد از ظهر با عمه ها رفتیم بیرون و سیزدهمون رو به در کردیم.
پدر و پسری.
در حال درست کردن آدم برفی با بابا و دایی حسین.
بابا و امیرعلی و طاها(پسرعمه).
امیرعلی و دایی حسین.
پیاده روی در جاده گنبک.
خداحافظ گنبک تا دیداری دوباره.